بسی بی داد در عشق از بتان از فضولی بغدادی غزل 255

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

بسی بی داد در عشق از بتان سیمتن دیدم

1 بسی بی داد در عشق از بتان سیمتن دیدم ز بی داد بتان کافر نبیند آنچه من دیدم

2 گذشتم سر بسر بر ماجرای لیلی و مجنون بیان حسن تو شرح بلای خویشتن دیدم

3 نشانی از خود و تمثالی از تو یافتم هر جا کشیده صورت شیرین و نقش کوهکن دیدم

4 ز چاک پیرهن گفتم که بینم آن تن نازک لطافت بین که چون کردم نظر هم پیرهن دیدم

5 تو کاکل می گشادی دوش من نظاره می کردم ز دلهای حزین صد مبتلا در هر شکن دیدم

6 هزاران زاهد از رشک رخت شد بت پرست اما هزاران برهمن را هم زرشک بت شکن دیدم

7 فضولی شمع اگر بر گریه ام خندد عجب نبود که من هم مدتی بر گریه‌های شمع خندیدم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر