-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسی بی داد در عشق از بتان سیمتن دیدم ز بی داد بتان کافر نبیند آنچه من دیدم
2 گذشتم سر بسر بر ماجرای لیلی و مجنون بیان حسن تو شرح بلای خویشتن دیدم
3 نشانی از خود و تمثالی از تو یافتم هر جا کشیده صورت شیرین و نقش کوهکن دیدم
4 ز چاک پیرهن گفتم که بینم آن تن نازک لطافت بین که چون کردم نظر هم پیرهن دیدم
5 تو کاکل می گشادی دوش من نظاره می کردم ز دلهای حزین صد مبتلا در هر شکن دیدم
6 هزاران زاهد از رشک رخت شد بت پرست اما هزاران برهمن را هم زرشک بت شکن دیدم
7 فضولی شمع اگر بر گریه ام خندد عجب نبود که من هم مدتی بر گریههای شمع خندیدم