1 خطی مجهول دیدم در مدینه بدانستم که آن خط آشنا نیست
2 بر آن خط اولین سطری نبشته که جوزا نزد خورشید سما نیست
3 به جان پادشا سوگند خوردم که نزد پادشاه جز پادشا نیست
4 چو خاقانی نداند کاین چه سر است جواب این سخن گفتن روا نیست
1 سر به عدم درنه و یاران طلب بوی وفا خواهی ازیشان طلب
2 بر سر عالم شو و هم جنس جوی در تک دریا رو و مرجان طلب
1 ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست
2 جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست
1 خاکی دلم که در لب آن نازنین گریخت تشنه است کاندر آبخور آتشین گریخت
2 نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت