1 خطی مجهول دیدم در مدینه بدانستم که آن خط آشنا نیست
2 بر آن خط اولین سطری نبشته که جوزا نزد خورشید سما نیست
3 به جان پادشا سوگند خوردم که نزد پادشاه جز پادشا نیست
4 چو خاقانی نداند کاین چه سر است جواب این سخن گفتن روا نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت چرا ندهم؟ دهم جان در وصالت
2 بپویم بو که در گنجم به کویت بجویم بو که دریابم جمالت
1 در عشق تو عافیت حرام است آن را که نه عشق پخت خام است
2 کس را ز تو هیچ حاصلی نیست جز نیستیی که بر دوام است
1 بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
2 از دست غم هجر به زنهار وصالش انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **