- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
توانگرزادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای مناظره در پیوسته که: صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده؟! ,
درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده بود. ,
3 خر که کمتر نهند بر وی بار بی شک آسوده تر کند رفتار
4 مرد درویش که بار ستم فاقه کشید به در مرگ همانا که سبکبار آید
5 وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید
6 به همه حال اسیری که ز بندی برهد بهتر از حال امیری که گرفتار آید