1 گفتم ای چرخ تو بر سینه من سوخته این همه داغ که حصر و حد و پایانش نیست
2 گفت بر سینه ترا گر ز منست این همه داغ این همه داغ که بر سینه من هست ز کیست
1 گر نقابی نبود مهر رخش را غم نیست تاب رخساره او هم ز نقابی کم نیست
2 نیست معلوم غم من همه عالم را همچو من غمزده در همه عالم نیست
1 پیش عاقل قصه درد من و مجنون یکیست اختلافی در سخن باشد ولی مضمون یکیست
2 داغ دل را خواستم مرهم رساندی ناوکی غالبا پنداشتی داغ دل پرخون یکیست
1 از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا
2 می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا