- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتمش دل ز غمت زار و حزین میباید گفت آری سخن اینست چنین میباید
2 گفتمش چشم تو در گوشه ابرو چه خوشست گفت پاکیزهنظر گوشهنشین میباید
3 گفتمش بهر چه از من بربودی دل و دین گفت شیدای بتان بی دل و دین میباید
4 گفتم افتاده خود را به چه سان میخواهی گفت رسوا شده روی زمین میباید
5 گفتمش نور خدا در مه رویت پیداست گفت پیداست ولی چشم یقین میباید
6 گفتم از چین سر زلف خودم تاری بخش گفت این دلشده را نافه چین میباید
7 گفتمش هست فضولی ز غلامان درت گفت کو شاهد او داغ جبین میباید