جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

بگفتم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2716

غزل 2716 ام از 6329 غزلیات

بگفتم با دلم آخر قراری

1 بگفتم با دلم آخر قراری ز آتش‌های او آخر فراری

2 تو را می‌گویم و تو از سر طنز اشارت می‌کنی خندان که آری

3 منم از دست تو بی‌دست و پایی تو در کوی مهی شکرعذاری

4 دلم گفتا ندیدی آنچ دیدم تو پنداری ز اکنون است کاری

5 منم جزوی و از خود کل کل است وی است دریای آتش من شراری

6 ورا دیدم چو بحری موج می‌زد و جان من ز بحر او بخاری

7 ز تبریز آفتابی رو نمودم بشد رقاص جانم ذره واری

8 خداوند شمس دین چون یک نظر تافت بجوشید آب خوش از جان ناری

9 ز هر قطره یکی جانی همی‌رست همی‌پرید اندر لاله زاری

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بگفتم با دلم آخر قراری

شاعر شعر بگفتم با دلم آخر قراری چه کسی است ؟

شاعر شعر بگفتم با دلم آخر قراری جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر بگفتم با دلم آخر قراری در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بگفتم با دلم آخر قراری چیست ؟

قالب شعر بگفتم با دلم آخر قراری غزل است

مضمون اصلی شعر بگفتم با دلم آخر قراری چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر باحال, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر باحال, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر