1 گفتم صنما مرا پریشان کردی قصد دل و دین غارت ایمان کردی
2 گفتا ز منست مستی از ساغر نیست بر من به کمان ظلم بهتان کردی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا مرا مهر تو در دل رخ تو در نظر است دل ز غم مضطرب و دیده بخونابه تر است
2 آب چشم نگر و خون دلم ده که مرا دل بلای دگر و دیده بلای دگراست
1 به دل از گلعذاری خارخاری کردهام پیدا بحمدالله نیم بیکار کاری کردهام پیدا
2 درین گلشن چو گلبن از جفای گردش گردون بسی خون خوردهام تا گلعذاری کردهام پیدا
1 بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد
2 بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به