- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتمش: یارا چرا لاغر بود پیکر مرا؟ گفت: از عشق میانی همچو مو لاغر مرا
2 گفتمش: بهر چه پشتم در جوانی چنبر است؟ گفت: زان باشد که باشد زلف چون چنبر مرا
3 گفتمش: غم بر رگ جانم چرا نشتر زند؟ گفت: از آن است این که مژگان است چون نشتر مرا
4 گفتمش: بهر چه دارم اشک شور و کام تلخ؟ گفت: از یاد لبی شیرین تر از شکر مرا
5 گفتمش: بهر چه دل صد چاک باشد در برم؟ گفت: از خونریزی ابروی چون خنجر مرا
6 گفتمش: ترکا کمان وار از چه شد بالای من؟ گفت: از ترکان چشمان کمان آور مرا
7 گفتمش: بر اشک و رویم بنگر اندر عشق خویش گفت: نفریبد کسی هرگز به سیم و زر مرا
8 گفتمش: بشمر مرا یک تن ز جانبازان خود گفت: ناید این سخن بی ترک جان باور مرا
9 گفتمش: جامی بپیما بر من از صهبای ناب گفت: کز صهبا لب میگون بود خوشتر مرا
10 گفتمش: همرنگ مرجان گوهر اشکم که کرد؟ گفت: آن کو داده این مرجان پرگوهر مرا
11 گفتمش: یک شب به بستر تنگ در برگیرمت گفت: کی شاید بجز خورشید هم بستر مرا
12 گفتمش: یکره تماشا را بچم در گلستان گفت: نیکوتر بود روی از گل احمر مرا
13 گفتمش: کز مشک اذفر غالیه بر موی مال گفت: بهتر بوی زلف از نافه ی اذفر مرا
14 گفتمش: بشمر مرا از چاکران خویشتن گفت: بر چرخ است شاخ اختران چاکر مرا
15 گفتمش: با این تن سیمین چرا سنگین دلی؟ گفت: زاده است از ازل با این صفت مادر مرا
16 گفتمش: رحمت نیاری هیچ بر جان و دلم گفت: رحمت کی سزد اندر دل کافر مرا
17 گفتمش: سخت ای صنم دل می رباید حسن تو گفت: داد این گونه حسن دلربا داور مرا
18 گفتمش: کت در کنار ای مه نشانم عاقبت گفت: گر مه بر زمین آری کشی در بر مرا
19 گفتمش: کز جنت و کوثر دلیلی بازگو گفت: باشد روی و لب آن جنت این کوثر مرا
20 گفتمش: کاین عنبرین افسر تو را بر فرق چیست؟ گفت: خاک پای شه بخشیده این افسر مرا
21 گفتمش: برگو کدامین شاه تا بوسم زمین گفت: آن شاهی که مهرش شد به دل مضمر مرا
22 گفتمش: آن شه که او را ناصر الدین است نام گفت: کردی زنده جان زین نام جان پرور مرا
23 گفتمش: آن شه که گوید آسمانم خرگه است گفت: آن خسرو که گوید اختران لشکر مرا
24 گفتمش: در خورد او مدحی توانی ساز کرد؟ گفت: باشد مدح او از فکرت افزونتر مرا
25 گفتمش: در بیشه ی وصفش توانی جست راه؟ گفت: نبود نیرو کوشنده شیر نر مرا
26 گفتمش: هیچ از فروغ رای شه داری نشان؟ گفت: نبود قدرت تسخیر ماه و خور مرا
27 گفتمش: کز عرش اجلالش چه داری آگهی؟ گفت: نبود رتبه ی معراج پیغمبر مرا
28 گفتمش: کز قلزم جود ملک داری خبر؟ گفت: خواهی غرقه در دریای پهناور مرا
29 گفتمش: هیچ از فتوح شاه دانی داستان؟ گفت: چون شهنامه صد باشد به یاد اندر مرا
30 گفتمش: کز مدح خسروزادگان برگو سخن گفت: گویم گر نماند عقل از آن مضطر مرا
31 گفتمش: ز آنان که باشد ظلّ سلطانش لقب گفت: مسعود آنکه ظلّ عون او بر سر مرا
32 گفتمش: ز اقبال او گفتن توانی شمّه ای؟ گفت: آری گر شود اقبال او یاور مرا
33 گفتمش: برگو ز رمح جان شکار او حدیث گفت: گر بر جای ماند زهره زان اژدر مرا
34 گفتمش: زان پهنه برگو کاندران راند حشر گفت: آوردی به یاد از عرصه ی محشر مرا
35 گفتمش: با رای او هیچ آری از خورشید یاد؟ گفت: کاری نیست با آن دیده ی اعور مرا
36 گفتمش: کاین شه به ملک اسکندر دیگر بود گفت: با او ننگ باشد ذکر اسکندر مرا
37 گفتمش: عهد ملک یا عهد سنجر خوشتر است؟ گفت: عهد او به از عهد ملک سنجر مرا
38 گفتمش: برگو که وی را خشم عالم سوز چیست؟ گفت: اگر گویم ز دوزخ برگشاید در مرا
39 گفتمش: مسعود عادلتر و یا نوشیروان؟ گفت: با او قصه ی کسری بشد از بر مرا
40 گفتمش: هر کشوری از داد او آباد شد گفت: دارالدوله چون شد کو بود کشور مرا
41 گفتمش: فرماندهی عادل بدین کشور گماشت گفت: بخ بخ آگهی ده زان همایون فر مرا
42 گفتمش: دارد حسام الملک از سلطان لقب گفت: شد تیغ طرب زین مژده پر جوهر مرا
43 گفتمش: با خود نشانی داری از تیغ امیر گفت: تیغ جان شکار ابروان بنگر مرا
44 گفتمش: کز خوی او با خویش داری نکهتی گفت: یابی گر ببویی زلف چون عنبر مرا
45 گفتمش: این گونه شعری دیده ای در مدح میر گفت: نی شعر ار چه بیش از حد بوَد از بر مرا
46 گفتمش: زین پیش گفته است این چنین مدحت کسی گفت: نه نبود به یاد از هیچ دانشور مرا
47 گفتمش: مدحی بدین صنعت تواند گفت کس گفت: الهامی کس ار گوید شمر کافر مرا
48 گفتمش: کاین مدحت میر است حرز از هر گزند گفت: تا حرزش کنم بنگار در دفتر مرا
49 گفتمش: عمر ملک جاوید خواه از کردگار گفت: بخشاد این تمنا خالق اکبر مرا
50 گفتمش: ماناد عز ظل سلطان مستدام گفت: این باشد امید از گردش اختر مرا
51 گفتمش: سرسبز بادا نخل اقبال امیر گفت: شاخ مدعا زین است بار آور مرا