1 با گل گفتم چو سوی گلزار آیم از عهد بد تو سست گردد رایم
2 گل سوی تو بنگرید دزدیده بگفت: بد عهدتر از خودت کسی بنمایم؟
1 چون کوکبه عید به آفاق درآمد در باغ سعادت گل دولت به برآمد
2 آن وعده که تقدیر همی داد وفا شد وان کار که ایام همی خواست برآمد
1 سپهر و مهر چو حجاج کعبه اسلام به عزم کعبه اسلام بسته اند احرام
2 یکی ستانه همی بوسدش به رسم حجر یکی به چهره همی سایدش به شرط مقام
1 خدایگان جهان شهریار روی زمین تویی که قدر تو بر چرخ پایگه دارد
2 شده ست چشم ممالک به طلعتت روشن از آنک طلعت تو نور مهر و مه دارد