- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم چه دیدم آن رخ و آن زلف تابدار: «آمنت بالذی خلق اللیل و النهار»
2 از طور کوی دوست سنا برق روی دوست آمد چنان به جلوه که «آنست منه نار»
3 هر دیده ای چه شمع دل افروز اشک ریز هر سینه ای ز داغ جهانسوز لاله زار
4 از عاشقان نوای «انا الحق» بر آسمان می زد علم اگر که نمی بود بیم دار
5 با قبۀ جلال وی این نه رواق را در دیدۀ کمال چه قدر است و اعتبار
6 تا خم شد آسمان که شود حلقۀ درش از مهر و مه نهاد به سر تاج افتخار
7 یک تار از دو طرۀ او را بباد داد باد صبا و روز مرا تیره کرد و تار
8 با چین او کسی نبرد نام ملک چین تاری از او قلم زده بر خطۀ تتار
9 بالا بلند او گذری کرد از چمن آب از دو دیده کرد روان سرو جویبار
10 نخل شکر برش که ز شیرین گرفته تاج فرهادوار کرده مرا کوه غم ببار
11 زد مفتقر بیاد تو ای دوست این رقم شاید به روزگار بماند به یادگار