گفتم چه دیدم از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 83

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

گفتم چه دیدم آن رخ و آن زلف تابدار:

1 گفتم چه دیدم آن رخ و آن زلف تابدار: «آمنت بالذی خلق اللیل و النهار»

2 از طور کوی دوست سنا برق روی دوست آمد چنان به جلوه که «آنست منه نار»

3 هر دیده ای چه شمع دل افروز اشک ریز هر سینه ای ز داغ جهانسوز لاله زار

4 از عاشقان نوای «انا الحق» بر آسمان می زد علم اگر که نمی بود بیم دار

5 با قبۀ جلال وی این نه رواق را در دیدۀ کمال چه قدر است و اعتبار

6 تا خم شد آسمان که شود حلقۀ درش از مهر و مه نهاد به سر تاج افتخار

7 یک تار از دو طرۀ او را بباد داد باد صبا و روز مرا تیره کرد و تار

8 با چین او کسی نبرد نام ملک چین تاری از او قلم زده بر خطۀ تتار

9 بالا بلند او گذری کرد از چمن آب از دو دیده کرد روان سرو جویبار

10 نخل شکر برش که ز شیرین گرفته تاج فرهادوار کرده مرا کوه غم ببار

11 زد مفتقر بیاد تو ای دوست این رقم شاید به روزگار بماند به یادگار

عکس نوشته
کامنت
comment