- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم بعشق غارت دلها چه میکنی دستی دراز کرده به یغما چه میکنی
2 چندین هزار خانهٔ دل شد خراب تو ای خانمان خراب بدلها چه میکنی
3 دادی بآب و رنگ بتان آبروی ما با گلرخان چه کردی و با ما چه میکنی
4 گفتم بدلبر از بر من دل چه میبری گفتا که من بر تو تو دلرا چه میکنی
5 بگشای چشم و نور رخ ما عیان ببین در پردهٔ خیال تماشا چه میکنی
6 من جلوه نا نموده تو از خویش میروی گر بر تو جلوهٔ کنم آیا چه میکنی
7 چیزی از ما مخواه بغیر از لقای ما از دوست غیر دوست تمنا چه میکنی
8 از خود بشوی دست بدریای ما درا بردار دل ز خویش محابا چه میکنی
9 بردار دل ز خویش و در این بحر غوطهور بر ساحل ایستاده تماشا چه میکنی
10 ای فیض عقل و هوش و دل و دین و جان بده چون وصل دوست یافتی اینها چه میکنی