-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم چه چاره سازم با عشق چاره سوزت گفتا که چاره آورد این کارها بروزت
2 گفتم که سوخت جانم در آتش فراقت گفتا که کار خامست باید جفا هنوزت
3 گفتم زسوز هجران آمد مرا بلب جان گفتا که سازی آخر سربرکند زسوزت
4 گفتم تموز هجران در من فکند آتش گفتا بهار وصلی آید پس از تموزت
5 گفتم که با سگانت دیریست آشنایم گفتا بلی ولی من نشناختم هنوزت
6 گفتم که نیست جایز از عاشقان بریدن گفتا که ما معافیم از جان لایجوزت
7 سربسته حیرت افزود آیا چها کند باز با اهل دانش ای فیض گرحل شود رموزت