1 گفتم رخ تو بهار خندان منست گفت آن تو نیز باغ و بستان منست
2 گفتم لب شکرین تو آن منست گفت از تو دریغ نیست گرجان منست
1 شبی گذاشته ام دوش خوش به روی نگار خوشا شبا که مرا دوش بود با رخ یار
2 شبی که اول آن شب شراب بود و سرود میانه مستی و آخر امید بوس و کنار
1 دی ز لشکر گه آمد آن دلبر صد ره سبز باز کرد از بر
2 راست گفتی بر آمد اندر باغ سوسنی از میان سیسنبر
1 ماه فروردین جهانرا از در دیدار کرد ابر فروردین زمین را پر بت فرخارکرد
2 باد گویی نافه های تبتستان بردرید باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد