گفتم آه آتشین بس کن، از خاقانی شروانی غزل 237

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام

1 گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام نه مسلسل هم‌چو آبم تا هوسناک توام

2 مهرهٔ افعی است آن لب زهر افعی باک نیست ای گوزن آسا نه من زنده به تریاک توام

3 گفت هجرت تلخ وانگه خوش‌دلی آن من است من به داغ این حدیث از خوی بی‌باک توام

4 بس که سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید چون شکوفه نشکفم کز سرو چالاک توام

5 خاک شهرت می‌بری کاب و هوا نگزایدت با خودم بر کاخر از روی هوا خاک توام

6 قفل مهر از سینه چون برداشتی خاقانیا نه کلید گنج خانهٔ خاطر پاک توام

عکس نوشته
کامنت
comment