گفتم رقم کنم به تو حال دل ملول
1
گفتم رقم کنم به تو حال دل ملول
رشک آیدم که بر تو فتد دیدۀ رسول
2
از پند عاقلانۀ مردم دلم گرفت
برقع فرو گشای که حیران شود عقول
3
این نقد جان و این سرناز ار مصرا گر
یوسف کند بضاعت مزجاه من قبول
4
وقت است اگر به داد من بینوا رسی
ای خضر ره که بار گرانست و من جهول