1 گفتم جنت گفت که بستان شماست گفتم دوزخ گفت که زندان شماست
2 گفتم که سراپردهٔ سلطان دو کون گفتا که بجو در دل ویران شماست
1 خرد پیمانهٔ انصاف اگر یک بار بردارد بپیماید هر آن چیزی که دهقان زیر سر دارد
2 خرد عقل است و پیمانه قناعت نزد درویشان برو مجمل مفصل کن خرد این زیر سر دارد
1 به سر خواجه کلان که مرا نبُود میل با کلاه شما
2 دنیی و آخرت نمی طلبم این و آن از کجا و ما ز کجا
1 این حضور عاشقان است الصلا صحبت صاحبدلان است الصلا
2 یار با ما در سماع معنوی است گر نظر داری عیان است الصلا