گفتم: ز درد عشق تو گشتم از اوحدی مراغه‌ای غزل 453

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال

1 گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال گفتا: منم دوای تو از درد من منال

2 گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر تو گفتا: به وصل روز کنم این شب چو سال

3 گفتم که: با تو نیست مجال حکایتی گفتا: چو من رضا دهم آسان شود مجال

4 گفتم: دلم به وصل تو تعجیل می‌کند گفتا: ز من به صبر توان یافتن وصال

5 گفتم: به شام روی تو دیدن مبارکست گفتا که: بامداد مبارک ترم به فال

6 گفتم که: هیچ گوش نکردی به قول من گفتا که: هیچ کار نیاید ز قیل و قال

7 گفتم که: ابروی تو نشان می‌دهد بعید گفتا: نشان عید بود دیدن هلال

8 گفتم: چه دامها که تو داری ز بهر من! گفتا که: دام من نه که زلفست و دانه خال؟

9 گفتم که: بوسه‌ای دوسه بر من حلال کن گفتا که: بی‌بها نتواند شدن حلال

10 گفتم: ز مویه شد تن مسکین من چو موی گفتا: ز ناله نیز بخواهی شدن چو نال

11 گفتم که: پایمال فراق توام چرا؟ گفتا: ازان سبب که نداری به دست مال

12 گفتم: ترا نیافت به شوخی کسی نظیر گفتا: مرا ندید به خوبی کسی مثال

13 گفتم: سال من به جهان وصل روی تست گفتا که: نیست ممکن ازین خوبتر سال

14 گفتم که: چاره نیست مرا در فراق تو گفتا که: چارهٔ تو شکیبست و احتمال

15 گفتم: شبی خیال تو نزدیک من رسید؟ گفت: اوحدی، به خواب توان دیدن این خیال

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر