-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتمش خواهم که بینم مر ترا ای نازنین گفت اگر خواهی مرا بینی برو خود را ببین
2 گفتمش با تو نشستن آرزو دارد دلم گفت اگر این آرزو باشد ترا با خود نشین
3 گفتمش بی پرده با تو گر سخن گویم رواست گفت در پرده نشاید گفت باما بیش از این
4 گفتمش از کفر و دین اندیشه دارم گفت رو در جهان باید زدن اندیشه را از کفر و دین
5 گفتمش گفتی که آدم جمع کل عالم است گفت آدم عالم است و جمع رب العالمین
6 گفتمش کان نقش گوئی در مثال نقش نیست گفت ظاهر شد ز نقش خویشتن نقش آفرین
7 گفتمش با تو حدیثی گفت خواهم بیگمان گفت هرچه بیگمان گوئی بود بیشک یقین
8 گفتمش من هم توام هم جمله تو خندید گفت بر تو و بر دیدنت بادا هزاران آفرین
9 گفتمش گر آفتا مشرقی جویم نشان گفت از وی سایه باقی است ابر روی زمین