- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم از عشقت کشم دامن گریبانگیر شد سر کشیدم، گردنم تا پای در زنجیر شد
2 کاوکاو چشمه اندازد ز صافی آب را آنقدر در گریه کوشیدم که بیتاثیر شد
3 از خدنگ عشق، پیکانی که شد در سینه جمع کوهکن را تیشه گردید و مرا زنجیر شد
4 ذوق تنهایی و دام غم چه میپرسی که چیست عندلیبی را که با گل در گلستان پیر شد
5 گرچه عمری کرد تدبیر رهایی از غمش عشق چون آمد، خرد شرمنده تدبیر شد
6 عشق چون قایم شود راحت کند آزار را آنچه در پیمانهام خون بود اکنون شیر شد
7 چون بنای دوستی هرگز نمیگردد خراب عشق هر ویرانهای را کز پی تعمیر شد
8 دیدن روی جوانان چشم روشن میکند دیده یعقوب در هجران یوسف پیر شد
9 تیر عشقت از دل قدسی نشد هرگز خطا رد نگردد هرچه از روز ازل تقدیر شد