-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم چو به گرد سمنت سنبل کاری دعوی ز دلم بگسلی ای ترک حصاری
2 دعوی تو ای ترک فزونتر شد تا تو گرد سمن تازه همی سنبل کاری
3 دعوی توزینگونه نبوده ست ونبوده ست از عشق تو اندر دل من چندین زاری
4 امروزهمه حال دگر گشت و بتر گشت فردا نه عجب باشد اگر زین بتر آری
5 تا ترک سمن عارض بودی نه چنین بود امروز چنین شد که بت مشک عذاری
6 با عارض ساده ز در دیدن بودی با خط دمیده ز در بوس و کناری
7 تا من بزیم چنگ ز تو باز ندارم دانم که سه بوسه تو زمن باز نداری
8 جان و دل و دین را به کنار تو گذارم تاتو به کنار خودم از مهر گذاری
9 من با توهمی از در یاری به در آیم شاید که تو آیی ز درم از در یاری
10 نازاز تو سزد برمن مسکین که توایدون باطره مشکین وخط غالیه باری
11 باطره مشکین همگی فتنه چینی با غالیه گون خط سیه شور تتاری