-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غم از آیینه خاطر زدودم تا شدم عاشق در دولت به روی خود گشودم تا شدم عاشق
2 نبودم تا به درد و داغ همدم در عدم بودم پدید آمد در این عالم وجودم تا شدم عاشق
3 برون بردم ز چوگان محبت داغ جانان را ز دل گوی سعادت را ربودم تا شدم عاشق
4 در این گلشن پی تعظیم تا آن دلربا برخواست به رنگ بید مجنون در سجودم تا شدم عاشق
5 ز یک نظّارهاش نقد دو عالم را ز کف دادم عیان از آستین شد دست جودم تا شدم عاشق
6 به بازار جنون قصاب بردم شیشه دل را به سنگ امتحانش آزمودم تا شدم عاشق