1 یاد او کردم دل اندوهگینی یافتم در خیال مصرعی بودم زمینی یافتم
2 خاکساری آنقدر کردم که نامم شد بلند از شکست دل عجب نقش نگینی یافتم
3 باده کم جوش لطفم در خمار افکنده بود نشئه سرشاری از چین جبینی یافتم
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را