1 یاد لب تو در شب تاریک میکنم اندیشه بین که باز چه باریک میکنم
1 بفراخت رایت حق، برتافت روی باطل الب ارسلان ثانی، شاه ارسلان طغرل
2 پر خار قهر بادا، چشم بدان که الحق ملکی است بس برونق، شاهی است سخت عادل
1 خاتون زمان بدست شبگیر برداشت ز چهره پرده قیر
2 شب کحل شد و چو مردم کهل آمیخت سواد قیر با شیر
1 نمی توان بسر سرّ روزگار رسید که خانه بسته در است و نظر شکسته کلید
2 سپید گشت چو چشم شکوفه چشم امل که در بهار فراغت گلی شکفته ندید