-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از هستی خود که یاد دارم جز سایه نماند یادگارم
2 ور سایه ز من بریده گردد هم نیست عجب ز روزگارم
3 چون یار ز من برید سایه چون سایه ز من رمید یارم
4 از همنفسان مرا چراغی است زان هیچ نفس زدن نیارم
5 زان بیم که از نفس بمیرد در کام نفس شکسته دارم
6 چون همنفسی کنم تمنا بر آینه چشم برگمارم
7 ترسم ز نفاق آینه هم زان نتوانم که دم برآرم
8 خاقانیوار وام ایام از کیسهٔ عمر میگزارم