- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواندم خط هر نسخه به ایمای تغافل آفاق نوشتم به یک انشای تغافل
2 مشکل که توان برد به افسون تماشا آسودگی از بادیه پیمای تغافل
3 هنگامهٔ آشوب جهان گوشهٔ آب است پیدا کنی از عبرت اگر جای تغافل
4 درکارگه هستی موهوم ندیدیم نقشیکه توان بست به دیبای تغافل
5 در عشق ننالیکه اسیران نفروشند صبری که ز کف رفت به یغمای تغافل
6 گر بحر نقاب افکند از چهره وصالست لطفست همان اسم معمای تغافل
7 فریاد که تمکین غرور تو ندارد سنگیکه خورد بر سر مینای تغافل
8 آن سرمه که درگوشهٔ چشم تو مقیم است دنباله دواندهست به پهنای تغافل
9 از ساغر چشمت چقدر سحر فروش است کیفیت نظّاره سراپای تغافل
10 خوبان همه تن شوخی انداز نگاهند بیدل تو نهای محرم ایمای تغافل