- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر دماغم دویده شیدایی خردم را نمانده گنجایی
2 از جگر دود می رود به سرم شعله ام حشک مغز و سودایی
3 شور عشقم دریده پرده عقل سر برآورده ام به رسوایی
4 نتوان شهر را به طوفان داد می شوم همچو سیل صحرایی
5 عشوه ای کرده اند در کارم خانمان می دهم به یغمایی
6 گاه دستم کشد گهی دامان کششی برتر از تقاضایی
7 عشق همراه خویش می آرد سازگاری و دل پذیرایی
8 صد سماعم به دست افشاندن صد نوایم به مجلس آرایی
9 همچو گل می گدازم از رقت چند نازک دلی و رعنایی
10 منصب آفتاب می گیرم سده بوسی و جبهه فرسایی
11 کشف علم ازل «نظیری » کرد نیست نوری چو نور دانایی