-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را بدین صورت مگر بوسم کف پای نگارم را
2 غبار رهگذارم کرد شوق امید آن دارم که گاهی خیزم و گیرم رکاب شهسوارم را
3 شدم خاک ره غم اشک خواهد ریخت بر حاکم بهر چشمی که دوران توتیا سازد غبارم را
4 ره رسوایی از فرهاد و مجنون یافتم خالی ز خار و خس زمانه پاک کرده رهگذارم را
5 غبار آستانت گریه ام را می دهد تسکین ازین به توتیایی نیست چشم اشکبارم را
6 حذر کن ای فلک از آه و اشک من مکن کاری که ناگه بر کشم از قهر تیغ آبدارم را
7 فضولی قصه بیداد آن گلرخ چه می خوانی چرا نومید میسازی دل امیدوارم را