1 آهنگ حجاز مینمودم من زار کامد سحری به گوش دل این گفتار
2 یارب، به چه روی جانب کعبه رود گبری که کلیسا از او دارد عار
1 یک چند، میان خلق کردیم درنگ ز ایشان به وفا، نه بوی دیدیم نه رنگ
2 آن به که ز چشم خلق پنهان گردیم چون آب در آبگینه، آتش در سنگ
1 ای در طلب علوم، در مدرسه چند؟ تحصیل اصول و حکمت و فلسفه چند؟
2 هر چیز به جز ذکر خدا وسوسه است شرمی ز خدا بدار، این وسوسه چند؟
1 ای دل، قدمی به راه حق ننهادی شرمت بادا که سخت دور افتادی
2 صد بار عروس توبه را بستی عقد نایافته کام از او، طلاقش دادی
1 یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی از که دوری و با که هم نفسی
2 ناز بر بلبلان بستان کن! تو گلی، گل، نه خاری و نه خسی
1 ای هست وجود تو،ز یک قطره منی معلوم نمیشود که تو چند منی
2 تا چند منی ز خود که: کو همچو منی؟ نیکو نبود منی، ز یک قطره منی