1 از سیمبران وفا ندیدم هرگز وز باغ وفا گلی نچیدم هرگز
2 با آنکه کشیده ام همه عمر جفا از کوی وفا پا نکشیدم هرگز
1 زبان خوشست که توحید حق کند به بیان اگر چنان نبود در دهان مباد زبان
2 زهی مکون کامل که هست در کونین رقم کشیده او نقش کاینا ما کان
1 سویم شب هجران گذری نیست کسی را بر صورت حالم نظری نیست کسی را
2 کس نیست که از تو خبری سوی من آرد مردم ازین غم خبری نیست کسی را
1 مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را مکن با خاک یکسان توتیای دیده ما را
2 بهر تاری ز جعد سنبلش دل بسته شیدایی صبا بر هم مزن جمعیت دلهای شیدا را