- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیاز جلوه دارم حیرت آیینه پروردی ز دیوان نگاه امشب برون آوردهام فردی
2 به روی چهرهٔ امکان، من آن رنگ سبکبالم که هر کس میرود از خویش میخیزد ز من گردی
3 به بال هر نفس پرواز از خود رفتنی دارم به رنگ اضطراب نالهام توفانی دردی
4 بیا زاهد طریق صلحکل هم عالمی دارد تو و تسبیح، ما و می کشی، هر کاری و مردی
5 ز نیرنگ تغافل برده است آن چشم فتانم به بازی نیز نتوان یافتن در طاسم آوردی
6 ز خود رفتن به یادت ریشه در موج گهر دارد به این تمکین نمیباشد خرام نازپروردی
7 به جیب بیخودی دارم سراغ شعله جولانی چو اخگر در شکست رنگ ییدا کردهام گردی
8 خمار عافیت نتوان شکست از نشئهٔ صهبا گرفتم چون خزان در خون گرفتم چهرهٔ زردی
9 ز بس جوش مخنث میزند این عرصهٔ عبرت زنان ریشی برون آرند تا پیدا شود مردی
10 تپیدم آنقدر کز دل فسردن محو شد بیدل به سعی کوفتنها گرم کردم آهن سردی