ای حاجتت دلیل به ادبار از بیدل دهلوی غزل 2412

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ای حاجتت دلیل به ادبار زیستن

1 ای حاجتت دلیل به ادبار زیستن عزت‌ کجاست تا نتوان خوار زیستن

2 اندیشه‌ای که در چه خیال اوفتاده‌ای مجبور مرگ و دعوی مختار زیستن

3 تاکی زخلق پرده به رو افکنی چو خضر مردن به از خجالت بسیار زیستن

4 در بارگاه یأس ادب اختراع ماست بیخوابی و به سایهٔ دیوار زیستن

5 غفلت زداست پرتو اندیشهٔ کریم حیفست یاد عهد و گنهکار زیستن

6 گل اگر گرد رکاب تو نشد معذور است چکند پا به حنایی که ندارد رفتن

7 الفت آه مسقیم در دل ساخت مرا دارد این خانه هوایی که ندارد رفتن

8 بیدل آن‌کیست‌که با سیل خرامش امروز همچو دل نیست بنایی ‌که ندارد رفتن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر