- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وجودم به تنگ آمد از جور تنگی شدم در سفر روزگاری درنگی
2 جهان زیر پی چون سکندر بریدم چو یأجوج بگذشتم از سد سنگی
3 برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم جهان در هم افتاده چون موی زنگی
4 چو باز آمدم کشور آسوده دیدم ز گرگان به در رفته آن تیز چنگی
5 خط ماهرویان چو مشک تتاری سر زلف خوبان چو درع فرنگی
6 به نام ایزد آباد و پر ناز و نعمت پلنگان رها کرده خوی پلنگی
7 درون مردمی چون ملک نیک محضر برون لشکری چون هژبران جنگی
8 بپرسیدم این کشور آسوده کی شد؟ کسی گفت: سعدی! چه شوریده رنگی
9 چنان بود در عهد اول که دیدی جهانی پر آشوب و تشویش و تنگی
10 چنین شد در ایام سلطان عادل اتابک ابوبکر بن سعد زنگی