وجودم به تنگ آمد از جور از سعدی شیرازی قصیده 58

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

وجودم به تنگ آمد از جور تنگی

1 وجودم به تنگ آمد از جور تنگی شدم در سفر روزگاری درنگی

2 جهان زیر پی چون سکندر بریدم چو یأجوج بگذشتم از سد سنگی

3 برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم جهان در هم افتاده چون موی زنگی

4 چو باز آمدم کشور آسوده دیدم ز گرگان به در رفته آن تیز چنگی

5 خط ماهرویان چو مشک تتاری سر زلف خوبان چو درع فرنگی

6 به نام ایزد آباد و پر ناز و نعمت پلنگان رها کرده خوی پلنگی

7 درون مردمی چون ملک نیک محضر برون لشکری چون هژبران جنگی

8 بپرسیدم این کشور آسوده کی شد؟ کسی گفت: سعدی! چه شوریده رنگی

9 چنان بود در عهد اول که دیدی جهانی پر آشوب و تشویش و تنگی

10 چنین شد در ایام سلطان عادل اتابک ابوبکر بن سعد زنگی

عکس نوشته
کامنت
comment