- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
2 خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت
3 دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود سایهای در دلم انداخت که صد جا بگرفت
4 به دم سرد سحرگاهی من بازنشست هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت
5 الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت
6 دل شوریده ما عالم اندیشه ماست عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت
7 بربود انده تو صبرم و نیکو بربود بگرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت
8 دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت