خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

خاقانی شروانی
خاقانی شروانی

دلم خاک تو شد گو باش من از خاقانی شروانی غزل 391

غزل 391 ام از 1365 غزلیات

دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری

1 دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری ز دست این دل خاکی به دست خون درم باری

2 مرا مهره به کف ماند تو را داو روان حاصل تو نو نو کعبتین میزن که من در ششدرم باری

3 گر از من رخ نهان کردی سپاس حق کنون کردم سپاس زندگانی نیست بی‌تو بر سرم باری

4 مرا گر خال گندم‌گونت جوجو می‌کند گو کن من آن جو سنگ خالت را به صد جان می‌خرم باری

5 مپوش آن رخ ز من کآخر ز من نگزیرد آن رخ را که آن رخ آینه سیماست من خاکسترم باری

6 مرا دردی است ناپرسان مپرس از من که سربسته چه شب‌ها زنده می‌دارم چه تب‌ها می‌برم باری

7 چو آهی برکشم از دل مگو ای دوست دشمن خور چه جای دشمن است ای دوست خود را می‌خورم باری

8 دلم گر باز می‌ندهی دل دیگر به وامم ده که بر خاک عراق این بار بی‌دل نگذرم باری

9 جهان گفتی سفالی دان که خاقانی است ریحانش جهان را گرچه ریحانم تو را خاک درم باری

10 به لشکرگاه دارم روی وبر سلطان فشانم جان گر آن دریاست وین خورشید من نیلوفرم باری

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری

شاعر شعر دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری چه کسی است ؟

شاعر شعر دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری خاقانی شروانی می باشد.

شعر دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری چیست ؟

قالب شعر دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری غزل است

مضمون اصلی شعر دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.