1 مشوشست دلم از کرشمهٔ سلمی چنان که خاطر مجنون ز طرهٔ لیلی
2 چو گل شکر دهیم در دل شود تسکین چو ترش روی شوی وارهانی از صفری
3 به غنچهٔ تو شکر خنده نشانهٔ باده به سنبل تو در گوش مهرهٔ افعی
4 ببرده نرگس تو آب جادوی بابل گشاده غنچهٔ تو باب معجز موسی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
2 به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
1 به چنگال قهر تو در، خصم بد دل بود همچو چرزی به چنگال شاهین
1 هر باد، که از سوی بخارا به من آید با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
2 بر هر زن و هر مرد، کجا بروزد آن باد گویی: مگر آن باد همی از ختن آید
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به