دلم از چشم مستش زار از اوحدی مراغه‌ای غزل 763

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی

1 دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی چه جای پنجه کردن بود ما را با چنان دستی؟

2 به جان در غیرتم از دل، که پیش اوست پیوسته گرین غیرت بدیدی او بغیر ما نپیوستی

3 ز زخم چشم مستش گر بنالیدم روا باشد که سختست این چنین تیری و آنگه از چنان شستی!

4 گر آن گلچهره را در دل نشان دوستی بودی دل این خستگان هر دم به خار غم چرا خستی؟

5 به غیر از درددل چیزی ندیدم در فراق او حکایت غیر ازین بودی مرا گر غیرتی هستی

6 ملامت گر ندید او را، از آن فریاد میدارد اگر دیدی، نپندارم که از دامش برون جستی

7 نه یک دلبستگی دارد بدان زلف اوحدی، کو را اگر پنجاه دل بودی به جان در زلف او بستی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر