- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من از دست کمانداران ابرو نمییارم گذر کردن به هر سو
2 دو چشمم خیره ماند از روشنایی ندانم قرص خورشید است یا رو
3 بهشت است این که من دیدم نه رخسار کمند است آن که وی دارد نه گیسو
4 لبان لعل چون خون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو
5 نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار که با او بر توان آمد به بازو
6 همه جان خواهد از عشاق مشتاق ندارد سنگ کوچک در ترازو
7 نفس را بوی خوش چندین نباشد مگر در جیب دارد ناف آهو
8 لب خندان شیرین منطقش را نشاید گفت جز ضحاک جادو
9 غریبی سخت محبوب اوفتادهست به ترکستان رویش خال هندو
10 عجب گر در چمن برپای خیزد که پیشش سرو ننشیند به زانو
11 و گر بنشیند اندر محفل عام دو صد فریاد برخیزد ز هر سو
12 به یاد روی گلبوی گل اندام همه شب خار دارم زیر پهلو
13 تحمل کن جفای یار سعدی که جور نیکوان ذنبیست معفو