-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با تو شدم آشنا وز دو جهان اجنبی چون تو شدی یار من شد دل و جان اجنبی
2 خواست ز تو دم زند ناطقهام بسته شد گفت عیان غیور هست بیان اجنبی
3 یاد تو چون میکنم میروم از خویشتن آمد چون آشنا شد ز میان اجنبی
4 نام تو پنهان برم سامعه بیگانه است چون بزبان آورم هست زبان اجنبی
5 چون بخیال آئیم بی خود گردم که چه گوید هریک ز ما هست فلان اجنبی
6 از سر کویت نشان خواستم از محرمی گفت در آنجا که او است هست نشان اجنبی
7 در طلبم در بدر آنکه بپرسم خبر آنکه خبردار نیست بیخبران اجنبی
8 در حرم کبریا کس ننهادست پا هست زمان دم مزن هست مکان اجنبی
9 دید مرا جان فشان گشته بداغش نشان گفت که فیض آشناست مدعیان اجنبی