زمان نزع هجده از میرزاده عشقی دیوان اشعار 6

میرزاده عشقی

آثار میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

زمان نزع هجده ساله عاشق دختری دیدم

1 زمان نزع هجده ساله عاشق دختری دیدم ابا سیمای پراندوه و اندر رفته چشمانی:

2 فتاده گوشه‌ای، اندر اتاقی زار و پژمرده ز فرط بی‌کسی، بنهاده بر دیوار پیشانی!

3 عیان می بود، که بیماری سل است، از وضع سیمایش بلی هم درد روحی بودش و هم درد جسمانی

4 چو گه فکر شفا می کرد، مأیوسانه می گفت این به غیر از مرگ دیگر نیست، بر این درد درمانی!

5 به ناگه از پس آه و سرشکی چند زد ضجه که آخر عشق، آیا زین سیه اختر چه می خواهی

6 اگر دل بود دادم من، وگر سر بود، بنهادم به دست خویش افتادم، ز پا آخر، چه می خواهی

7 زمان مرگم است ایدر، بنه آسوده ام دیگر خدا را در دم آخر! ز من دیگر چه می خواهی!

8 پس از این ناله او خورد اندکی غلت و دگرگون شد صدا زد مردم، اینک زین سپس ایدر چه می خواهی

9 سبک رخت سفر بربست، از دنیا و چشمانش به دنیا خیره بد کز این سفر کردن چه حاصل شد؟

10 ندانم آسمانا، بر تو زین واداشتن یک تن به سختی زندگانی کردن و مردن چه حاصل شد؟

11 ترا زین جانور، جان دادن و بگرفتن ای دنیا به غیر از مدتی، یک جانی آزردن چه حاصل شد؟

12 بگو باد هر «عشقی » آخر این ناکام را این سان به دنیا بهر رنج آوردن و بردن چه حاصل شد؟!

عکس نوشته
کامنت
comment