- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشق روی توام از من مپوش آن روی را پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را
2 تا بروز وصل تو چشمش نبیند روی خواب هر که یک شب همچو من در خواب دید آن روی را
3 گرد میدان زمین سرگشته گردم همچو گوی من چو در میدان عشق تو فگندم گوی را
4 همتی دارم که گر دستم رسد هر ساعتی طوق زر در گردن اندازم سگ آن کوی را
5 عشق سری بود پنهان رنگ رو پیداش کرد مشک اگر پنهان بود پنهان ندارد بوی را
6 من ز مشتاقان آن رویم ازیرا خوش بود با رخ نیکوی گل مر بلبل خوش گوی را
7 تیر باران غمش را پیشوا رفتم به صبر جز سپر نکند تحمل تیغ رویاروی را
8 دل همی جوید نگارم تا ستاند جان ز من دل به ترک جان بجوی آن دلبر دلجوی را
9 سبزه مژگان بماند بر کنار جوی چشم کآب هر دم جو شود آن چشم همچون جوی را
10 سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت «من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را»
11 بنده گر نیکست و گر بد در سخن نیکت ستود نزد نیکویان جزا بد نیست نیکوگوی را