عاشقم، از عشق من گر از اوحدی مراغه‌ای غزل 866

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی

1 عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی چاره ندانم که چیست؟ آنچه تو دانی بگوی

2 منتظرم تا مگر پیش من آیی شبی گر بتوانی بیا ور نتوانی بگوی

3 من به دلم یار تو، باز تو گر یار من هم به دلی کو نشان؟ ور به زبانی بگوی

4 دوش بر آن بوده‌ای تا بخوری خون من بی‌خبرم خون مخور، هر چه بر آنی بگوی

5 جان و دلی زین جهان دارم اگر زانکه تو در پی اینی ببر، بر سر آنی بگوی

6 چند بگویی: ترا من برسانم به کام؟ آنچه پذیرفته‌ای چون برسانی بگوی

7 بیش مزن تیغ غم بر جگر اوحدی ترک نه‌ای، ترک این سخت کمانی بگوی

عکس نوشته
کامنت
comment