مرا عاشق چنان از جلال الدین محمد مولوی غزل 574

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

1 مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد

2 دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد

3 ملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد

4 چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد

5 چو هفت صد پرده دل را به نور خود بدراند ز عرشش این ندا آید بنامیزد بنامیزد

6 چو او از هفتمین دریا به کوه قاف رو آرد از آن دریا چه گوهرها کنار خاک درریزد

عکس نوشته
کامنت
comment