1 دلم به لاله و گل بی رخت جدل دارد بهار داغم از این عیش بیمحل دارد
2 به باغ خاطر ما هر طرف که می نگری گلی شکفته که صد لاله در بغل دارد
1 اندیشه کند قبله شکیبایی ما را آیینه کند آینه رسوایی ما را
2 تا عشق رمیدن کند از یاد نگاهی وحشت زخدا خواسته تنهایی ما را
1 چنان زخوی تو هر کس به هر دیار گریخت که دشت در صدف و بحر در غبار گریخت
2 به دیده دشت غزال رمیده می آید مگر ز وحشت مجنون بیقرار گریخت
1 خط بر سرهر حرف چو تقویم کشندت زان به که خطی بر سر تسلیم کشندت
2 ای خاک نشین رتبه ات از دولت خواری است مگذار که در پله تعظیم کشندت