- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مشتاق توام با همه جوری و جفایی محبوب منی با همه جرمی و خطایی
2 من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم در حضرت سلطان که برد نام گدایی
3 صاحب نظران لاف محبت نپسندند وان گه سپر انداختن از تیر بلایی
4 باید که سری در نظرش هیچ نیرزد آن کس که نهد در طلب وصل تو پایی
5 بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت دشنام تو خوشتر که ز بیگانه دعایی
6 جز عهد و وفای تو که محلول نگردد هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی
7 گر دست دهد دولت آنم که سر خویش در پای سمند تو کنم نعل بهایی
8 شاید که به خون بر سر خاکم بنویسند این بود که با دوست به سر برد وفایی
9 خون در دل آزرده نهان چند بماند شک نیست که سر برکند این درد به جایی
10 شرط کرم آنست که با درد بمیری سعدی و نخواهی ز در خلق دوایی