- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زیستم بس که به تدبیر خود از خامیها رفت نام و نسبم در سر خودکامیها
2 ورع و شیب زبون خم ایامم کرد یاد دوران جوانی و میْآشامیها
3 طایری نیست که تاری ز منش برپا نیست صید یک مرغ نکردم ز کهندامیها
4 روز عشرت به صداع سر مخمور گذشت تر نگردید دماغم ز تنکجامیها
5 دل به لهو و لعب عمر منه کاین مرغان تکیه بر باد کنند از سبکآرامیها
6 خلعت سرو به اندام تو خوش ببریدند جامه زیبنده نماید ز خوشاندامیها
7 شکر پیری که هوا و هوس از جوش نشاند چون می کهنه برون آمدم از خامیها
8 پیش از مرگ خود از آفت هستی رستم به اجل باز نماندم ز سبکگامیها
9 در خرابات سر ناموران گردیدیم بس که اندیشه نکردیم ز بدنامیها
10 لوث تقصیر چو از آب کرم شسته شود دلق درویش برآید ز سیهفامیها
11 ساز و برگ و می و مطرب به «نظیری » جمعست بوی خیر آیدش از نیک سرانجامیها