خوشم که چرخ به کوی توام ز پا از غالب دهلوی غزل 50

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت

1 خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت که هم ز من پی من خلد را بنا انداخت

2 چو نقش پا همه افتادگی ست هستی من ز آسمان گله نبود اگر مرا انداخت

3 سواد سایه همان صورت گلیم گرفت همای فرخ اگر سایه بر گدا انداخت

4 ز رزق خویش چه سان بر خورم که داس قضا ز کشت خوشه درود و در آسیا انداخت

5 به عز و ناز منه دل که افتد آخر کار ز فرق مهر کلاهی که بر هوا انداخت

6 به طعن بی اثری های ناله ما را کشت ز کیش ماست خدنگی که سوی ما انداخت

7 صحیفه پیش نگاه و نگاه کزلک تیز دریغ گر به سر حرف مدعا انداخت

8 اگر نه لطف شب وصل کاستن می خواست ز روز هجر سخن در میان چرا انداخت؟

9 منم که با جگر تشنه می نوردم راه به وادیی که خضر کوزه و عصا انداخت

10 فغان ز غفلت غالب که کارش از سستی ز دست رفته و داند که با خدا انداخت

عکس نوشته
کامنت
comment