از عشق یار خوشم از حسن یار از فیض کاشانی غزل 663

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

از عشق یار خوشم از حسن یار هم

1 از عشق یار خوشم از حسن یار هم زان می مدام مستم و زان میگسار هم

2 او جلوه مینماید و من میروم ز خود از خویش شکر دارم و از لطف یار هم

3 هرکس که دید جلوه‌اش از خویش شد تهی از دست رفت کارش و دستش ز کار هم

4 یکجلوه کرد و بر دو جهان هر دو مست شد بیخود ازو زمین و فلک بی‌قرار هم

5 یکجلوه کرد حسرت ازو صدهزار ماند آن جلوه را فدا من و چون من هزار هم

6 زان جلوه است شعله دلهای عاشقان زان جلوه است داغ دل روزگار هم

7 زان جلوه است موج هوا و ثبات کوه زان جلوه است جوش و خروش بحار هم

8 زان جلوه است تازگی و سبزی چمن زان جلوه است شور خزان و بهار هم

9 زان جلوه است ناله و افغان عندلیب زان جلوه است لطف گل و قهر خار هم

10 زان جلوه کام فیض برآمد درین جهان در نشاهٔ که عیش بود پایدار هم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر