- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوشم که ضعف چنان کرده روشناس مرا که چشم آینه مژگان کند قیاس مرا
2 چو غنچه تا به گریبان نهفته در مژهام فتاده کار به نظاره در لباس مرا
3 بنای عافیتم را بریز گو از هم بود چه چشم ز گردون بداساس مرا؟
4 ز بدشگونی داغی که نیک خواهد شد بود ز اختر بد بیشتر هراس مرا
5 ز رحم بر سر ره سبز کرده گردونم که جور پا نرساند به زخم داس مرا
6 کمر که بسته به تاراج آشیانه جغد؟ درین خرابه کسی گو مدار پاس مرا
7 قدی به کینه من راست کرده گویی یافت زبونتر از همه گردون کجپلاس مرا