- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوشم که با لب او آشنا نشد سخنی کیم که رنجه کند لب به حرف همچو منی
2 فغان که اشکم خون در تن آنقدر نگذاشت که چون کشندم رنگین کنم به خون کفنی
3 مرنج اگر گله کردم دلم زبس تنگی نداشت جای که دروی گره شود سخنی
4 به گریه گوش که تا نور در نظر داری صبا نیاورد از مصر بوی پیرهنی
5 به گاه سوختن دل کناره گیر و بسوز نه شمع باش که سازی نخست انجمنی