1 آن که را دانم که: اویم دشمنست وز روان پاک بدخواه منست
2 هم به هر گه دوستی جویمش من هم سخن به آهستگی گویمش من
1 بر رخش زلف عاشق است چو من لاجرم همچو منش نیست قرار
2 من و زلفین او نگونساریم او چرا بر گل است و من بر خار؟
1 وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر خوشتر آید به گوشم از تکبیر
2 زاری زیر و این مدار شگفت گر ز دشت اندر آورد نخجیر
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار